بونی گورنئو از دانشگاه داکوتای شمالی
ترجمه: اسماعیل سلیمی ساعتلو
به انتخاب گروه کیفیت بخشی به فرایند یاددهی –یادگیری- کارشناسی پژوهش، تکنولوژی وگروههای آموزشی-شهرستان آران وبیدگل
مـــقـــدمــــــــه
تصور میشود مسئولیت آمادهسازی معلمان بر عهده برنامههای تربیت معلم در نهادهای آموزش عالی است. اگرچه امروزه دانشجویان دوره لیسانس مقدمتا در یک دورهی تدریس ثبت نام میکنند آنها پیش از این حداقل در چهارده سال دورهی تحصیل خود، معلمان زیادی را تجربه کردهاند. پس از اینکه این دانشجویان به این ذخیره از فرصتهای آموزشی دست یافتند: آنها میتوانند به عنوان منابع معتبر در شناخت نگرشها و کنشهایی که به وسیله معلمان اثربخششان در کلاسهای سابق اعمال میشدند به خدمت گرفته شوند. هنگامی که از معلمان کارآموز یا داوطلبان معلمی پرسش می شود، "چرا شما می خواهید معلم شوید؟" عموما پاسخ این است، «من میخواهم این توانایی را داشته باشم تا تفاوت مثبت در زندگی دانش آموزانم ایجاد کنم.» بسیاری از داوطلبان معلمی ادامه میدهند به گفتن اینکه آنها میخواهند معلم اثربخشی باشند بهتر از معلمانی که خودشان آنها را تجربه کردهاند. با وجود این بسیاری از محققان حقیقتی را بیان میدارند مبتنی بر اینکه معلمان همیشه در روشی که به آنها تدریس شده است تدریس میکنند. این جملهی گریز ناپذیر، اهمیت تحلیل و بازبینی تجربیات آموزشی و پرورشی قبلی دانش آموزان در جهت شناخت بینشها و اعمال اثربخش و غیر اثربخش معلمان را پراهمیت میسازد.معلمان این فرصت دارند تا یک اثر ماندگار در زندگی دانشآموزانشان به یادگار گذارند. قالب و شکل تجربیات مدرسه، میتواند بر کیفیت دیدگاه دانشآموزان از خودشان در داخل و خارج از مدرسه تاثیر بگذارد. این خاطرات مدرسه، پتانسیل دوام داشتن مادامالعمر در اذهان دانشآموزان را دارند و میتوانند یک نقش مهم در تصمیمات حال و آینده بازی کنند. مدت زیادی طول نمیکشد تا دانشآموزان درک کنند که کدام معلمان بین یک سال تحصیلی طولانی و خسته کننده و یک سال مهیج و چالشبرانگیز تمایز ایجاد میکنند. نگرشها و اعمال اثربخش به وسیله معلمانی به کار گرفته میشوند که سرانجام میتوانند یک تفاوت مثبت در زندگی دانشآموزانشان بوجود آورند و این باور در این مقاله به عنوان نقطه نظر اطلی به خدمت گرفته خواهد شد. با بررسی تجربیات آموزشی قبلی معلمان کارآموز می توانند در بارهی آن چه که آنها باید یا نباید در کلاس انجام دهند بحث کنند.
قالب (Format) این مقاله چهار بخش اصلی را نشان خواهد داد:
در بخش اول: «متدلوژی» (روش شناسی) استفاده شده برای پی بردن به پنج نگرش و کنش «معلم اثربخش» را تشریح خواهد کرد.
در بخش دوم: بحث دانشجویان تربیت معلم درباره پنج نگرش معلم اثربخش مورد بحث قرار خواهد گرفت.
در بخش سوم: بحث دانشجویان تربیت معلم درباره نگرشهای معلم غیراثربخش مورد بحث قرار خواهد گرفت.
در بخش چهارم: تحقیق مبتنی بر بحث روی پنج نگرش معلم اثربخش با اشاره به معلمان کارآموز مطرح خواهد شد.
بخش اول: روششناســــی یافتن پنج نگــــرش معلم اثربخش
به عنوان یک استاد دانشگاه قادر بودهام اطلاعات ارزشمندی که حاصل از یک بررسی سه ساله درباره دانشجویانی که در یک دورهی مقدماتی آموزش و تدریس ثبت نام کرده بودند جمعآوری کنم. این این بررسی در آگوست سال 2002 شروع شد، محدود به هشت نیمسال تحصیلی و شامل 210 دانشجوی دوره لیسانس. این مطالعه مبتنی بر این بود که دانشجویان مکلف شدند مقاله ای در بارهی معلمی که یک اثر مثبت یا منفی در زندگی دانشآموزان ایجاد کرده بود تهیه کنند. به هر دانشجو آموخته شد که مثالها و توصیفات اندیشمندانهای را ذکر کند و جزئیات چگونگی رفتار این معلمان با خودش را بیان کند. این تکلیف (کار عملی) همچنین نیاز داشت دانشجویان مقایسه کنند چگونه نگرشها و کنشهای معلم منتخب خودشان را از کنشهای دیگر معلمان متمایز ساختهاند. مطابق این بخش از کار عملی، دانشجویان در گروههای چهار نفره به صورت شفاهی مقالهها را تقسیم کردند در حالیکه یک عضو گروه یک لیست نوشته شده از نگرشها و کنشهای توصیف شده را جمع آوری و نگه میداشت.
بعد از این فعالیت، دانشجویان در گروههای کوچک، لیست تولید شده را ارزیابی کردند و در باره که پنج نگرش و کنش مطلوبترین معلمان تصمیم گرفتند. یک سخنگو از هر گروه لیستشان را بر روی تختهسیاه نوشت که برای بحثهای همهی کلاس روی مشابهتها و اختلافات یافته های هر گروه از نظر بصری مفید واقع شد. بدون شک در هر بحث در بارهی نگرشها و کنشهای نشان داده شده به وسیله معلمان اثربخش هماهنگی وجود داشت. پنج کنش و نگرش تکرار شده عبارت بودند از: یک «دلسوزی حقیقی» و مهربانی معلم، «میل» به تقسیم مسئولیت مورد بحث در کلاس، «حساسیت بیطرفانه» نسبت به تنوع و تفاوتهای فردی دانشآموزان، یک انگیزش برای فراهم آوردن تجربیات یادگیری معنیدار برای همه دانشآموزان و اشتیاق برای تحریک «خلاقیت دانشآموزان. هر نگرش به وسیله خلاصهبندی تعدادی از نظرات ایجاد شده به وسیله دانشجویان شرکت کننده در دوره مقدماتی آموزش و یادگیری مورد بحث قرار می گرفت.
بخش دوم: بحث دانشجویان تربیت معلم درباره پنج نگرش معلم اثربخش
نگـــــرش اول: نشان دادن دلسوزی و مهربانی
این نگرش وابسته به «شخصیت» معلم است. جملات نوشته شده در مقالههای مورد بحث، نشان از یک حقیقت و صداقت در باره نگرشهای معلمانشان در باره دلسوزی و مهربانی داشت. معلمان اثربخش عواطف و احساساتشان را همراه با یک دلبستگی و علاقهی واقعی نسبت به دانشآموزانشان تقسیم میکنند. (برای مثال: شور و شوق، عاطفه، بردباری، غم، عدم رضایت). همچنین «ارتباط» در کلاسهای قبلی آنها پرارزش بود و احساسات در حضور جمع و آزادانه هم به وسیلهی معلم و هم به وسیلهی بچهها ابراز میشد.
نگـــــرش دوم: تقسیم مسئولیت
این نگرش روی توانایی معلم برای ایجاد یک «محیط تقسیم شده تاکید میکند. داوطلبان معلمی تاکید کردند که یک معلم اثربخش نباید حالت مالکیت از بالا داشته باشد یا نیازمند کنترل کامل بچهها و محیط باشد. مهم است که دانشآموزان هم مسئولیت و هم آزادی در داخل کلاس داشته باشند. همچنین نظرات متفقالقول بودند که هم معلمان و هم دانش آموزان برای پیشرفت یک ارتباط نزدیک و مقبول در محیط یادگیری به مشارکت دوطرفه نیاز دارند.
نگرش سوم: پذیرش تکثر و تنوع (با حساسیت)
این نگرش در باره همدلی و اهمیت درک دانشآموزانتان صحبت میکند. داوطلبان معلمی حساسیت، پذیرش و تشویق را به عنوان بحران تعریف کردند، زمانیکه وقایع اخیر با تنوع دانشآموزان همراه میشوند. به نظر دانشجویان معلمان اثربخش کسانی هستند که بدون تحلیل یا قضاوت دانشآموزانشان را درک میکنند. یک گروه بر این باور بود که معلمان قدرت دارند هر دانشآموز را طوری بسازند که به وسیلهی تمجیدات فردی شفاهی در مقابل کلاس احساس ویژهای کند. گروه دیگر در بارهی معلمی بحث کرد که یک پرونده نوشتاری تهیه کرده بود از تعدادی از دانشآموزانی که او با آنها صحبت کرده بود و به سخنان آنان گوش داده بود و در آنجا چگونگی ساختن دانشآموز به نحوی که احساس ارزش و اعتبار بکند را ذکر کرده بود.
نگــــــرش چهارم: تقویت آموزش فردی
این نگرش در باره توانایی معلم برای فراهم آوردن «فرصتهای یادگیری معنیدار» برای همه دانشآموزان بحث میکند. دانشجویان تربیت معلم از معلمانی که به آنها کمک کرده بودند تا در تجربیات یادگیریشان موفق شوند قدردانی کردند. آنها همچنین بیان نمودند که تعدادی از معلمان در مقابل جمع از تهدید استفاده مینمودند که در نتیجه یک نوع مقاومت در شخص ایجاد مینمود. گروههای نکتهبینی قویا بر این باور بودند که معلمان اثربخش باور دارند هر بچه میتواند و میخواهد یاد بگیرد. معلمان آنها به نقاط ضعف آنها اشاره نمیکنند بلکه بر روی تواناییها و استعدادهای فردی آنها تاکید میکنند. معلمان کارآموز اعتقاد داشتند معلمانشان برای تشویق مثبت، اعتماد به نفس و خوداعتباری را تقویت مینمودند.
نگـــــرش پنجم: تشویق خلاقیت
این نگرش بر اهمیت تحریک خلاقیت دانشآموزان تاکید میکند. داوطلبان معلمی در بارهی معلمانی صحبت کردند که به عقاید و پیشنهادات آنها در بارهی دروس و فعالیتها گوش میدادند. معلمان اثربخش نسبت به روشهای تخیلی دانشآموزان حالت باز داشتند و همچنین بسیاری از آن روشها را برای یادگیری مورد استفاده قرار میدادند. دانشجویان قدردانی کردند و زمانی که معلمان دروس را براساس علایق، مهارتها و نیازهای آنها طراحی می کردند واقعا برانگیخته می شدند.
بخش سوم: بحث داوطلبان معلمی در باره نگــــرشهای معلم غیراثربخش
عناصر تخریب یادگیری که در مقالات داوطلبان معلمی به آنها اشاره شده بود شامل تاکید بسیار زیاد روی نمره یا دادن یک و فقط یک پاسخ صحیح به پرسشها بود. در نتیجه دانشآموزان در بارهی پیدا کردن پاسخهای صحیح بسیار مضطرب بودند یا سعی میکردند فکر معلمشان را برای گفتن آنچه او میخواهد بشنود بخوانند. دانشآموزان همچنین دستپاچه میشدند زمانی که یک معلم برای تکالیف، جزئیات یا دستورالعملهای بسیار زیاد اضافه میکرد. با اندکی فرصت برای خلاقیت، دانشآموزان از «فرایند یادگیری» رها شدند.برای داوطلبان معلمی همچنین یک واکنش منفی نسبت به جوائز، رشوهها و تنبیهات، محدودیت انتخابها و نمودهای بیرونی رقابت بین دانشآموزان وجود داشت. رقابت، هزینهای ایجاد میکرد که در یادگیری مداخله میکرد به نحوی که دانشآموزان فقط برای نمره و شنیدن تمجید از معلمانشان کار میکردند. تعدادی از معلمان از «انگیزانندههای بیرونی» یا پاداشهای مشخص استفاده مینمودند و این روشها میل دانشآموزان را به یادگیری کاهش میداد و حتی سطوح پیشرفت آنها را تحت تاثیر قرار میداد. بسیاری از «معلمان اثربخش» به ایجاد یک روش اثربخشتر در «انگیزش ذاتی» دانشآموزان به وسیلهی فراهم آوردن یک «محیط کلاسی شاد» روی آوردند.
بخش چهار:
تحقیق مبتنی بر بحث در مورد پنج نگرش «معلم اثربخش» با اشاره به معلمان کارآموز
«کالدرهد» (1996)، «پیانتا» (1999)، و «واتسون» (2003) یادگیری را به عنوان یک فرایند روانشناختی قوی بیان نمودهاند و به توانایی معلم برای ایجاد محیط کلاسی خلاق، دانشآموزان باانگیزه باور دارند و تصمیم سازی او به خصوصیات شخصی و توانایی او برای خلق ارتباطات شخصی با دانشآموزان بستگی دارد. این نگرشها و کنشهای اثربخش به وسیله معلمانی که سرانجام میتوانند تغییر مثبت در زندگی دانشآموزانشان بیافرینند بکار گرفته میشوند. آشکار است که نگرشها یک اثر عمیق بر اعمال و رفتار معلم دارند. «ریچاردسون» (1996) میگوید: «نگرشها و باورها زیرمجموعهای از یک گروهی از ساختارهایی هستند که نامگذاری می کنند، میسازند، تعریف و توصیف میکنند ساختار و محتوای وضعیت روحی را که برای انجام کنشهای شخصی به او یاد داده میشود.» (صفحه 102) با نگرشهای اثربخش، معلمان و دانشآموزان میتوانند ارتباطات، احترام و اعتماد متقابل را توسعه دهند. مطالعات روی هر یک از این پنج نگرش به وسیله پژوهشگران کامل شدهاند و خلاصهای از آن خواهد آمد که یافتههایی از دوره آشنایی با آموزش و تدریس را تقویت میکند.
نگـــــرش اول: نشان دادن دلسوزی و مهربانــــی
تحقیقی به وسیله «لارسون» و «سیلورمن» (2000) و «نودینگز» (1984) اهمیت توسعه مهربانی و احترام متقابل بین معلمان و دانشآموزان را مورد تاکید قرار داده است. آنها از نیازهای دانشآموزان حمایت میکنند هم برای ارتباط و هم مراقبت برای رسیدن به یک ارتباط نزدیک با معلمانشان. «نودینگز» (1984) اعتقاد دارد برنامهی آموزشی مدرسهی خوب باید بر مبنای گرایش به اخلاق دلسوزی بنا شود. او ادعا میکند که با این ساختار، دلسوزی و خونگرمی یک قسمت جداییناپذیر از تعهد، ارتباط متقابل بین معلم و دانشآموز خواهد شد.
نگــــرش دوم: تقسیم مسئولیت
«کارلسون» و «هاستیه» (1997) بر این باورند که برنامهی کار معلم و دانشآموز نیاز است «همپوشی» داشته باشند و همدیگر را پشتیبانی کنند و نتیجهی آن ایجاد یک محیط یادگیری مثبت خواهد بود. این روش یادگیری یک روش چالشبرانگیز ایجاد آزادی در کلاس است. نیروی یک سازنده کلاسی مبتنی بر دروس و فعالیتهای دانشآموزان است. «زیمرمن» (1990) و «کلاکستون» (1996) اعتقاد دارند که فرایند یادگیری باید سازماندهی شود در چنان روشی که دانشآموزان برای یادگیری خودشان مسئولیت بگیرند. دانش آموزان باید مستقل باشند و بتوانند در بارهی توانایی یادگیریشان تصمیم بگیرند و سپس بر طبق آن برنامهریزی کنند. «ریچاردسون» (1999) بیان میدارد که یادگیری و برنامه آموزشی مستقیم دانشآموز کانون توجه همه فعالان در بخش آموزش و شیوههای یادگیری شده است.
نگـــــرش ســــوم: پذیـــرش تکثـــر
برای دانشآموزان بسیار مهم است که به عنوان یک فرد در جهت بدست آوردن «اعتماد به نفس» برای آزمون چیزهای جدید در باره خودشان احساس مثبت داشته باشند. «تحسین شفاهی» یک بچه خجالتی یا تنها میتواند یک نقطه محوری برای «خوداعتباری» و سطح اعتماد آنها باشد. یک بچه ممکن است با یک استعداد زاده شود، اما کسی مثل یک معلم نیاز است آن را درک و باور کند ، در غیر این صورت ممکن نیست هیچگاه آن استعداد شکوفا شود. یک معلم توانایی تقویت، حمایت و تقدیر از کار و بازی دانشآموزانش را دارد. برنامههای تربیت معلم نیاز است برای داوطلبان معلمی دانش و تجربیاتی شامل تکثر تکثر فرهنگی باشند را فراهم آورد. «نل» (1992) بیان میدارد که به نظر میرسد گرایش به طرف نگرشهای «تکثرگرایانهتر» در معلمانی بیشتر نیاز است که به یک تعهد قوی و آشکار برای آموزش و پرورش «چندفرهنگی» سوق داده میشوند که سرانجام میتواند منجر به تاثیرات مثبت در رفتارها و نگرشهای کلاسی مشخصی شود. معلمان نیاز دارند در ابتدا درک کاملی از معنی و مفاهیم ضمنی آتی کار اثربخش در کلاسهای ناهمگن فرهنگی داشته باشند. یک شروع مناسب در برنامههای تربیت معلم میتواند این باشد که دانشجویان تربیت معلم تحقیق کنند درباره نژاد و هویت نژادی خودشان تحقیق و پژوهش کنند.«هلمز» (1994) اظهار داشت که تجربیات شخصی ممکن است رشد و سازگاری تساهل و گرایش «کثرت گرایانه» را تسهیل کنند.
نگــــــرش چهارم: تقویت آموزش انفـــــرادی
هنگام طراحی طرحهای درس، رقابت با بازیهای ویدیویی، کامپیوترها، تلویزیون، ورزش و موسیقی آسان نیست. زمانی که دانشآموزان با فعالیتها و دروس انگیزشی روبرو میشوند منجر به فعال شدن آنان میشود و در یادگیری خودشان مستقل میشوند. یادگیری یک جریان آزاد باید باشد که یک راه مستقیم و یک مسیر باریک را نشان ندهد، درعوض مسیرهای زیادی فراهم شوند که فرد را به سوی انواع گوناگون مقاصد راهنمایی کنند. دانشآموزان حق دارند با یک تسهیلگر دلگرم کننده مسافرت کنند یا معلمی که در هر مانع جاده یا چالش با یک تبسم و نگرش خوشبینانهای که آنها را به ادامه دادن جریانات یادگیری تشویق میکند منتظر آنهاست. همهی بچهها به یک شکل از آموزش انفرادی و درگیری فعالانه در یادگیریشان نیاز دارند. معلمان ممکن است در بارهی کارهای فوقالعادهای که برای انفرادیسازی مورد نیاز است مقاومت کنند، اما تحقیقات از اهمیت آن حمایت میکنند. این موضوع مخصوصا در مورد بچههایی با نیازهای خاص یک ضرورت است. زمان تهیه آموزش روزانه برای دانشآموزان متناسب با آنها باید نیازهای خاص، محتوای برنامه آموزشی، مواد، تواناییها، و روشهای تدریس لازم است اندیشمندانه مورد ملاحظه قرار گیرند. تحقیقات اشاره دارند که «معلمان اثربخش» فکر میکنند و به سبک معینی با بچههایی که ناتواناییهایی دارند رفتار میکنند. «مک نرجنسی» و «کلر» (1999) تعداد زیادی از معلمان را مشاهده نمودند و مصاحبههایی با آنان ترتیب دادند.
نگـــــرش پنجم: تشویق خلاقیت
هنگامی که فرصتی برای خلاقیت داده میشود، دانشآموزان یادگیریشان را به سطوح بالاتری ارتقا میدهند و با مشارکت به وسیله اندیشهها و بینشهای خود در درس فعال میشوند . معلمان باید روی انگیزش درونی دانشآموزان، شیوههای یادگیری شناختی و سطوح مهارتی سرمایهگذاری کنند. این نوع محیط مساعدترین محیط برای پرورش یادگیری خواهد بود. همچنین مشارکت قوای عقلانی «هوارد گاردنر» یا هوش چندگانه به سوی طراحی درس میتواند مسیری برای معلمان در جهت عرضهی فرصتهای متنوع به دانشآموزان برای خلق روشهای یادگیری یا دانستن در کلاس فراهم کند. هشت نوع هوش به وسیله «گاردنر»(1997) شناخته شد عبارتند از: زبان کلامی، منطق ریاضی، دید فضایی (سه بعدی)، حرکت بدنی، موسیقیایی، میانفردی، درونفردی و طبیعتگرایی. نظریه گاردنر از این استدلال دائمی حمایت میکند که آموزش و پرورش نیازمند است به همسازی روشهای منحصر به فرد یادگیری و نیاز است خلاقیت دخالت داده شود در فرایند یادگیری.
خلاصـــــه
در پایان میتوان گفت در هر دانشآموز استعداد وجود دارد و نگرش و کنش معلم و می تواند اثر بجا بگذارد. معلمان نیاز دارند به وسیله «خود بودنشان» ریسک بپذیرند و به دانشآموزانشان اعتماد داشته باشند. آنها همچنین نیاز دارند نوعی استقلال فردی خلق کنند به نحوی که وقوع یادگیری محتملتر باشد. معلمان اثربخش با خلوص مراقبت میکنند، دوست دارند، میپذیرند و دانشآموزانشان را ارزشگذاری میکنند. این معلمان مهربانی را نشان میدهند، مسئولیت را تقسیم میکنند، تکثر و تفاوتهای فردی را میپذیرند، آموزش فردی را پرورش میدهند و خلاقیت را تشویق میکنند. معلمان با شناخت این پنج نگرش و کنش، پتانسیل معلم اثربخش بودن را خواهند داشت که با علاقه و احترام به وسیله دانشآموزان قبلی به یاد آورده خواهند شد. معلمان کارآموز خاطرنشان ساختند که یک برنامه تربیت معلم میتواند بینش و دانش با ارزشی در باره معلمان قبلی آنها عرضه کند. این تجربیات آموزشی تغییراتی در زندگی آنها بوجود آوردهاند و به خاطر چنین دلایلی آنها اکنون تدریس را به عنوان یک مسیر شغلی در نظر گرفتهاند. برای دانشجویان دوره لیسانس که ادامه تحصیل میدهند و مدرک تدریس دریافت میکنند مهم خواهد بود همیشه به خاطر بیاورند که چگونه این احساس را داشته باشند که دانشجو هستند و این احساس را با دانش آموزانشان خود تقسیم کنند که هیچ خوشبختی بزرگتری از مهربانی وجود ندارد.